بعد از مراسم خواستگارى، خديجه پسرعمويش ورقة را خواست و گفت: نزد محمد (ص) برو و بگو: غلامان و كنيزان و هرآنچه مالك آنم به تو بخشيدم؛ هرگونه كه بخواهى مى توانى درآنها تصرف كنى. پس ورقه ميان زمزم و مقام ايستاد و با صداى بلند ندا در داد: اى گروه عرب! خديجه شما را شاهد قرار مى دهد بر اينكه اونفس ومال وغلامان وهرآنچه دارد را به محمد بخشيده است.
البته سرور زنان قريش درعمل نيزگفتارش را به اثبات رساند، به نوشته مورخان او وقتى ازعلاقه پيامبر به اخلاق پاك زيد، “يكى ازغلامانش آگاه شد، غلام را به وى بخشيد. (اوهمان شخصى است كه جزء سابقين دراسلام شد).
توان اقتصاديش را تا لحظه وفات درخدمت همسرش قرارداد ودرسايه عشق فرصت عبادت وخلوت بيشتر درغارحرا را برايش فراهم مى ساخت.
البته زندگى سرورزنان قريش دركناراين امتيازات با تلخيهايى نيزهمراه بود؛ زنان آن روزگارچون مردان با مفاهيمى مانند خوش رفتارى، راستگويى و امانتدارى بيگانه بودند و فلسفه ازدواج خديجه با يتيم تهيدست قريش را درك نمى كردند. از اينرو لب به طعنه مى گشودند، خواسته يا ناخواسته سروربانوان قريش را دراندوه فرو مى بردند. آنها روابط خود را با خديجه قطع كردند و او را تنها گذاشتند.
بزرگ بانوان قريش براى رويارويى با اين پديده زشت جاهلى زنان را گردآورد و گفت: از زنان عرب شنيدهام كه شوهران شما برمن خرده مى گيرند كه چرا با محمد (ص) وصلت كرده ام. اينك از شما مى پرسم آيا مانند محمد درجمال، خوش رفتارى، خصلتهاى پسنديده و فضل و شرف دراصل و نسب درمكه وغيرآن سراغ داريد؟ گرچه خديجه با طرح اين سؤال به آنان فهماند كه همسنگى براى محمد (ص) يافت نمى شود اما نتوانست زنگار جهل دلهاشان را پاك كند ودر رفتارشان دگرگونى محسوسى پديد آورد.