خديجه درهمان دوران دعوت پنهانى (سه سال اول) اسلام خود را اعلام كرد. ابويحيى بن عفيف ازپدرش و اوازجدش عفيف، كه تاجرمشهورى بود روايت كرده كه وقتى پاى به مسجدالحرام نهاد با منظره اى شگفت روبه رو شد او سه نفر را در حال نمازخواندن ديد. از ابن عباس درباره كردار آنها پرسيد. گفت: نفر نخست مدعى نبوت است، مرد پشت سرش على وآن زن هم همسر محمد (ص) خديجه است. غيراز اينها كسى را براين آيين سراغ ندارم.
حضرت على (ع) خود خاطره آن روزها را چنين بيان مى كند: ” لم يجمع واحد يومئذ فىالاسلام غيررسول الله وخديجه وانا ثالثهما ارى نورالوحى والرسالة اشم ريح النبوة. “كسى آنروز دراسلام جمع نشد غيرازرسول خدا، خديجه و من سومين آنها بودم. نوروحى و رسالت را مى ديدم و بوى نبوت را به مشام احساس مى كردم.
وجود شخصيتهايى چون ابوطالب و خديجه، به اين دليل كه داراى موقعيت برتراجتماعى بودند، ازبار فشارهاى روانى و ظاهرى مشركان عليه آيين نوپاى محمدى (ص) تا حدود زيادى مى كاست. ابوطالب به خاطراينكه بتواند همچنان به يارى رسول خدا (ص) ادامه دهد ايمان خويش را پنهان داشت وموقعيت اجتماعى و قبيله اى خود را حفظ كرد. اما خديجه با شهامت تمام همراه على (ع) دراعلام موجوديت جامعه كوچك اسلامى شركت جست و ازموقعيت اجتماعى خويش چشم پوشى كرد.